باران

ساخت وبلاگ

باران و

میدانی سپیدار

وقتی باران

شیشه  دلم را تر میکرد

تو نهالی بودی در زمین خام

که هرگاه باران می آمد با من بی جان

هر گاه خورشید میدرخشید

با من باطروات

اما حالاچه؟

من سایه ای بودم

که پر از دلتنگی شدم

که مثل باران 

بر سر سپیدار

می ریزد

اما حالا چه....

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50