شعر

ساخت وبلاگ
پلک هایمبر رویپلک هایمگذاشتمزمستان آمده استبر روی آب نما هایگوشا گوششهر مانکه بوی باغچه هایشهر های مشرقینور را میدهدوتمثیلی از گلوله هایسرخ و سفید برفی کهجاده‌ی۴۴۴۴را سفید پوش کرده استومن را یاد راهیمی اندازدکه هر بار روحمدر میانه نجواهایشقدم ها راآرام آرام می‌پیمایددر میانه راهسپیدار رامیبینمبا ردایی از نورکه در میان حجاب هایگوششمغزلی از نوررا طنین اندازمیکندو من دوبارهدر زمان بی زمانی هایشکاف های هر روزه خودمزندگی هایقبلی ام رادر جاده ۴۴۴۴در حال ،زندگیکرده امزندگی هایی که...اریحاشعر هاشور در هاشورشعر سپیدشاعر#شعرهای_اریحا + نوشته شده در جمعه هشتم دی ۱۴۰۲ ساعت 14:2 توسط sahar  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:32

آسمان که روبه تاریکی
گذاشت
سیاهی در ما آبی شد
ستارگان با آن همه
ریسمان بافتن
هنوز هم جرات درخشیدن
دارنند
درخشیدن برای تو
اریحا
شعر موج نو
شعر آزاد
#شعر کوتاه

+ نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۴۰۲ ساعت 8:6 توسط sahar  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:32

#شعر_سپید_معاصر#شاعر#شاعران#شعر_ازادبی زمانی همچون انوار خورشید استنوریست که در یک کاسه پر از ابتلو تلو میخوردرنگ زردیست در تمام جعبه مداد رنگی های دنیاماهی ایست که در لحظه شنا میکندموجیست که تکرار نمیشودکوچه ایست که راه به بن بست نداردشیار های نانوشته انگشتانم هست که در لابه لای صورت های پنهان چشمانم گم میشودشاید هم شعریست که خود را در زمان گم کرده استآرایه های ادبیست که در طاقچه قلبم نمایان میشودنمیدانم اماآرزویی باید باشد در دل جاده ای بی‌انتهاکه میخواهد در یک صورت بنشینداما نمیتوانداریحا#اریحا + نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 22:4 توسط sahar  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 37 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:02

کودک درونم همانند آرایه های ادبی ستکه باغچه قلبم را با کلماتش سبزمیکندگاهی آبی میشود مانند آسمان صاف ، ابری ، بارانیهرز گاهی سبز مثل جنگل باطراوت وتازهاوقاتی هم همانند شعر موزون و قافیه دارشاید چنگ باشد که با هر تارشودر گوش هایم نوای باران مینوازدشاید هم کلافیست بی انتهاکه پله های شیطنت یکی،دوتا می‌پیمایداو سجاده ی دلش را بر روی نوا های شادی میگشایدو ذوب میشود در درون ترانه های بی زمانیاو ساعتی است که عقربه های زمان در او خالی ستو مزه ی شیرین آب نبات چوبی بر روی زبانماو دوست دارد در ایستگاه امید بیایندو پر کند آنجا را از توپ های کریستالی نورکودک درونم ارتعاش خنده استغش غش خنده هایش ریسمانیست تا اوج ملکوتکه قلعه ی آسمان با صدایش به لرزه در می آیدو معبد زمین با نجوا هایش جوانه میزندنگاهش رنگین کمانیستپر از رنگ های شادکه انوارش بر روی آینه چشمانم منعکس میشودو نور بصیرت را در درون قلبم طنین انداز میکندکودک درونم تجسمی از زندگی موزن وقافیه دار ابیات شعر های قدیمی ستنماییست از سپیدار کوچک در قلبمکه با دستانش موج های محبت را خلق میکندودر درون پیاله ی دستانم آن را جاری میکنداو در معبد وجودم همیشه مشغول بازی کردن استبازی کردن در نقش ها ، در حرف ها،کلمات، ودر خلق هااریحا شعر سپید + نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 20:44 توسط sahar  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 19:32

اهل نظر در این ره در سفر نند

که همگی زین جمله در حول یک محور نند

میروند در این ره و ذوب میشونند در او

که آنها نوری ز انوار این پیکرنند

رباعی نو

شعر ازاد

اریحا

+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 17:5 توسط sahar  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:20

راز عاشقی

خالی شدن از هر چیز و پر شدن از او

پدر

mehr_e_masih

+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 17:14 توسط sahar  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:20

تعصب به معنای توقف در مسیر

روح الهی انسان است

پدر

mehr_e_masih @

+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 3:36 توسط sahar  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:20

مراقبه معبد درمانگرچشمان خود را ببندید ودو  موجود از جنس نور سفید درخشان  در برابر خود تصور کنید این موجودات نورانی به شدت عاشق شما هستند وعشق خودشان را  نثار شما میکنندانها دست شما را میگیرنند  و شما با اشتیاق به دنبال  انها  میروید  هم اکنون به میبنید  که هر سه در فراز اسمان در حال ثرواز هستید  و صحنه اتاق به کلی محو شده استهم اکنون به خودتان نگاه کنید لباس سفید درخشانی بر تن دارید ناگهان خود را در یک معبد زیبای گبندی شکل میبینید ان دو موجود شما را به یک سکوی مرتفع دایره ای شکل هدایت میکنند   بر بالای دیوار های این معبد  بنچره های قوسی متعدد مشاهده میکنیدشیشه هر بنجره به رنگ های سنگ های جواهرات گران قیمت است در این زمان از اولین بنجره  نور های قرمز  به درون معبد به طرف شما میتابد وسر اسر وجود شما به  رنگ قرمز در می اید   ان دو موجود نورانی از شما میخواهند یک نفس عمیق بکشید و بعد باز دم کنید از بنجره شیشه دوم  نور ی نارجی سراسر وجود شما را فرا میگیردان دو موجود از شما میخواهنند  در جهت چرخش عقربه های ساعت بچرخید تا نور نارجی سراسر وجود شما را فراگیردبعد از ان نور زرد خوش رنگی از بنجره معبد به درون وسراسر وجودتان فرا میگیرد وشما احساس گرمای خاص وعشق میکنیدوبعد ازن از بنجره بعدی   نور سبز رنگی سراسر معبد و وچودتان را فرا میگیرد وعنصر عشق در وجودتان فعال میشود در این زمان نور ابی روشنی به درون میتابد  وسراسر وجودتان را فرا میگیرد دراین زمان ان دو موجود نورانی به شما میگوینند که یک نفس عمیق بکشید  وب شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 28 تير 1401 ساعت: 13:41

آسمان قلبم شبیه بوم نقاشی شده که بارو هایم  در آن نقاشی شدهبارو های آبی در طاقچه آسمان آبی قلبمبارو های رنگی که قلمرو سبز زمین  را به قلعه آبی آسمان میرساندوبارو هایم همچون ریسمان سبزی پلهای مرمرین سفید آبی را تا قلعه آسمان می پیمایدوریسمان های سبز  زمین به ریسمان های آبی آسمان گره میخوردوطاقچه آبی آسمان قلبم رااز گرد های وغبار هزار  ساله تاریک ذهنم پاک میکند گرد وغبار هایی کهاریحا #شعر_سپید_معاصر #دلنوشته #شعر ازاد + نوشته شده در جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 15:51 توسط sahar  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 127 تاريخ : شنبه 28 خرداد 1401 ساعت: 16:32

باد که در لا به لای موهایم شروع به وزیدن کردانگار تو بودی که در موهایم شروع به رقصیدن  کردی.     ودر گوش هایم نجوای  آرامی  از تللو باران.                       وقطرات شنبم صبح گاهی  که بر  گل برگ های تنم می بارد.   بوی علف رازهایی که از دور دست های وجودم به مشام می رسد.                                                                     وصدای انعکاس آب های روانی که در قلبم می‌شونم.    وسپیداری که  در دور دست ها  دور دست ها  دور دست ها در جاده ای پر از درختان صنوبر ایستاده.   می گوید آماده ای...‌شعر سپید گل رخ + نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 21:13 توسط sahar  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:18