دوری

ساخت وبلاگ

در انتظار کبوتری سفیدی هستم که باهاش گفت گو کنم بگویم چقدر دلم تنگ است چقدر خسته ام چرا انقدر هم زندگی انقدر که ما ادما دوست داریم انقدر هم دل چسب نیست کاش کبوتری بودم که پرواز میگرد خودم در من خودی خود گم شده کاش کبوتر را میدیدم و با او حرف میزد. از انسان ها میگفتم از انسانهاهی که. جهان برای همه موجودات حتی برای هم جنسشان بد کرده اند. از خود م. میگفتم که چقدر زندگی. برای ما انسانها یک نواخت شده. واقعا که چه این زندگی چیست که همه برایش حرص میخوردن. دوست داشتم در یک. منظره سزسبز خانه داشتم وبا صدای گنجشک ها بیدار میشدم دوست داشتم طلوع وغروب افتاب را ببینم دوست داشتم از خواب بیدار شوم و مردم سرزمینم را روشن فکر تر ببینم. اخر این همه حرص برای چی. کبوتر فرق ما انسان ها و تو چیست

+ نوشته شده در  جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 22:15  توسط sahar  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 211 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 12:26